دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024

نیمه شعبان همیشه و بیش و پیش از هرچیز، تابش نور امید بوده است در تار و پود این شب دیجور و آن خورشید مستور.

نیمه شعبان، صبح است، در پیچاپیچ این روزگار شب زده؛ و تلألو است در موجاموج این زمانه حسرت زده.

نیمه شعبان عید امید است و سحر نوید.

مژده­ی دمیدن شکوفه های صبر، از پس این همه ابر.

موعودا!

به رغم ادعای ابرها

به کوری نگاه شب پرست ها

می دهم ندا

بیا...!

قدر این امید، با قیمت جانهای شیفته و دلهای تابناک همه منتظرانی محاسبه می شود که رفتند و عشق و سودای مولای آخرالزمان را با خود به کام مرگ بردند و تو می دانی که آنان زنده ترینند در زمین و زمان. در عرش و مکان و در ساحت جان و جانان.

آنان که با شور و شوق یاری امام زمان و با این ایمان و آرزو به کام مرگ می روند، به سان مجاهدان و سر در رکابان حضرتش، اجر جهاد می برند و با آمدنش از خاک برمی خیزند و به یاری امام می شتابند؛ وه که چه رستگارند آنان...!

امید و ایمان و رستگاری، ارمغان انتظار ظهور است و این منبع لایزال شور و شعور، تمام گنجینه معرفتی شیعه است که به مدد مفاهیم بلند و آموزه های سترگ این مکتب بحق، تا همیشه، معتقدان به خود را استوار و امیدوار می دارد و پایدار...

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

 

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید

 

دست افشان پای کوبان می روم

بر در سلطان خوبان می روم

 

می روم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند

 

می روم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

 

هر که نشناسد امام خویش را

برکه بسپارد زمام خویش را

 

با همه لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه تنهاییم

 

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه تو از همه پرشورتر

 

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

 

کاش که همسایه ما می شدی

مایه ی آسایه ما می شدی

 

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسایل شود

 

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ما را عطشی دست داد

 

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

 

نام تو آرامه جان منست

نامه تو خط امان منست

 

ای نگهت خواستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

 

پرده برانداز زچشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

 

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما

 

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

 

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه عطفی به اوج آیینم

 

کدام گوشه مشعر کدام کنج منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

 

ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش

تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

 

ببوسم خاک پاک جمکران را

تجلی خانه پیغمبران را

خبر آمد خبری در راه است

 

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شايد اين جمعه بيايد شايد...

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha